نميدانم چرا تنم ميلرزد وقتي صبحت از تو ميشود
نه از ترس حضورت نيست ،
ازآروزي به تو رسيدن است ،
از شايد ها و بايد ها
و از اينکه نميدانم داشتنت رو
عاشقانه اشک بريزم يا دوريت را …
شايد روزي تنم لرزيد و دستانت را روي شانه هايم گذاشتي
و گفتي زير لب اشک
شوق بري من به کنارت آمده ام براي هميشه
ćŲĒįČ ćŃŹČŲ
äŁŃĒŹ Ēķä ćŲįČ
ĀĪŃķä ćŲĒįČ
بہ بَعضــیا بآس بگے (1395/04/20 )
اِی روزِگــــــار ● (1395/04/20 )
من یه ارتشم که تنهام (1395/04/20 )
✍ مـــَـــטּ تـــــو زِندگــــــے (1395/04/20 )
دنیامون (1395/04/20 )
✍ از هَمیـــــטּ مَجـــــآزے (1395/04/20 )
من مغرور نیستم (1393/07/15 )
میخواهــ ی در بآره ام قضاوتــ کنــ ی....! (1393/07/11 )
مـــــــــــــن (1393/07/11 )
چه فرقی دارد (1393/07/06 )
کنــارت هستند.. تا کـــی؟ (1393/07/06 )
چگــونـه نگــریم (1393/07/06 )
جای خالیت (1393/07/06 )
ﺑﻴﻤﺎﺭِ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻯ ﺗﻮﺍﻡ (1393/06/16 )
بگو... (1393/06/16 )
یعنی میشـــــــه ..♥♥ (1393/06/16 )
گله.... (1393/06/16 )
دوستت دارم... (1393/06/16 )
عاشق اسمم می شوم (1393/06/16 )
تو باشی... (1393/06/16 )